رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

رادین داره میره سفر

                          سلام دوست های خوبم ظهر ادینه تون به خیر. شازده کوچولوی من داره اماده                    میشه تا عصر همراه مامانی جون،بابایی جون . دایی و مامان بره راه اهن و سوار قطار بشه  بره تهران ،اخه به حنا خانوم گل داده بود که زمستون بره خونشون و حنا هم که ما شاالله از روزی که اولین برف بارید مدام زنگ میزنه که خاله زمستون شد پس نمی یایین.پرنس من همه ی وسایل نقلیه رو امتحان کرده فقط سوار قطار نشده بود که اونم امروز س...
16 دی 1390

یادی از دیروزها

چند روز پیش همراه رادین رفتیم به گذشته ها موقعی که من نی نی بودم. من لباس نی نی گولویی مامان رو پوشیدم وقتی مامانی هفت ماهش بود این لباس رو پوشیده بود و تو عکاسی کتایون عکس گرفته بود(عکسهای اون موقع مامانی الان هم تو ویترین عکاسی کتایون هستش) الان هم من هفت ماهه شدم و لباس مامانی رو تنم کردم ،مامانی جون دستت درد نکنه که لباسهای مامانی رو نگه داشتی ،بابایی خیلی خوشش اومده بود و گفت لباس هارو نگه داریم بعدا می دیم نی نی رادین هم تنش کنه ومن چه قدر از این حرف بابایی خجالت کشیدم ...
15 دی 1390

رسیدن به کمال

  در نیویورک، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود... او با گریه گفت: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟   رسیدن به کمال   در نیویورک، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود... او با گریه گفت: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟ هرچیزی که خدا می آفریند کامل است. اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند. بچه من نمی تونه چهره ه...
15 دی 1390

عکس شیطنت های من

رادین سوار بر کامیون داره میاد سوار کار کوچولو ای شیطون من رفتی رو میز کامپیتر مامانی و داری سیم تلفن رو می خوری مامان به قربونت که عاشق اب بازی هستی   وروجک من نمی دونم تو شال عروسکت چی دیدی که دوست داری بخوریش و وقتی می بینیش ذوق می کنی لوک خوش شانس چندان هم خوش شانس نیستی چون توسط ادین خورده می شی قربون مدل خوابیدنت بشم این هم کارجدیدت که انگشت های پات رو می خوری اینجا اماده شده بودی تا با بابایی برید بیرون و باز هم مامان رو تنها بزارید این هم عروسک بخت برگشته ی مامانی که رادین با شکلات اشتباه گرفتتش ناز نازی مامان   ...
15 دی 1390

چی کجا ؟ کی کجا ؟

پرنده کجا پرواز می کند ؟ ¤¤ ¤¤ ¤¤   پرندگان در آسمان پرواز می کنند .           درخت کجا رشد می کند ؟ ¤¤ ¤¤ ¤¤ درختان در جنگل رشد می کنند .           گل ها در کجا می رویند ؟ ¤¤ ¤¤ ¤¤ گل ها در باغ می رویند .           خرگوش کجا بازی می کند ؟ ¤¤ ...
14 دی 1390

احتمال بروز افسردگی در کودکان آزار دیده، دو برابر است

  دانشمندان می گویند خطر بروز دوره های مکرر و طولانی افسردگی در کودکانی که بدرفتاری می بینند دو برابر است.   بررسی تازه ای که نتایج آن در نشریه ژورنال روانپزشکی آمریکا چاپ شده همچنین حاکیست احتمال آنکه این بیماران به معالجه واکنش نشان دهند کمتر است. دانشمندان می گویند خطر بروز دوره های مکرر و طولانی افسردگی در کودکانی که بدرفتاری می بینند دو برابر است.   بررسی تازه ای که نتایج آن در نشریه ژورنال روانپزشکی آمریکا چاپ شده همچنین حاکیست احتمال آنکه این بیماران به معالجه واکنش نشان دهند کمتر است.   محققان می گویند بدرفتاری در کودکی عامل افسردگی تقریبا یک نفر از هر ۲۰ نفر در بریتانیاست. ...
14 دی 1390

90/10/13

سلام عسلک خان من،عزیزم خیلی دلم می خواست که دیروز بیام و برات پست جدید بزام و از کارهای نازت بگم ولی دیروز سرم شلوغ بود و از طرفی دلم گرفته بود،اخه دیروز تا ظهر که با شما مشغول بودم و حسابی با هم بازی کردیم و بعد هم رفتیم حموم و یه ساعتی هم اونجا اب بازی کردیم بعد شما خوابیدی و من هم به کار های خونه رسیدم ونهار درست کردم عصر هم بعد این که به شما و بابایی اب هویچ دادم(اولین بارت بود که اب هویچ خوردی)شما موندی پیش بابایی و من رفتم بیرون تا به خریدهام برسم ولی نمی دونم چرا باز هم مثل همیشه که رفتنی فروغی بی اختیار می رم سمت فلکه هما فر و ده متری دوم  جلوی خونه ی دانشجوییمون که با خاله المیرا داشتیم و تو یه شب برفی پاییزی تو سر همون کوچه بر...
13 دی 1390

کارهای عجیب و غریب

                                                                          سلام ووروجک مامان،عزیزم این روز ها کارهایی می کنی که گاها عجیب و غریبا و من و هر کسی رو که کارهاتو می بینه به خنده می ندازه.               &...
11 دی 1390

بهانۀ نوشتن...

به حال سبزه‌ها غبطه نمی‌خورم كه عشقبازی با قطره‌های باران را می‌شناسند، به مرغ‌های دریایی حسادت نمی‌كنم كه سوار شدن بر تندبادها بر فراز دریا را بلدند، دلم هوای بودن به جای لك‌لك‌ها را ندارد، كه در پی گرمای مهربان خورشید پرواز می‌كنند و نور سرشار از زندگیش، میهمان خانه‌های ساده‌ و زیبایشان می‌شود؛ نمی‌خواهم به جای ماهی‌ها باشم، تا در اعماق آبی پهناور، لذت جست‌وخیز و شنا كردن در میان مرجان‌های رنگارنگ را بچشم؛ دیگر هوس نمی‌كنم، مثل اسب‌های سپید زرین یال رها، در دشت‌های بیكران و سبز، تیزپاتر از باد بهاری.... بدوم، نپرس كه چرا دیگر از تماشای طنازی گن...
11 دی 1390